تسلیت گویم من از سوز جگر یابن الحسن
بر تو از داغ جگرسوز مادر یابن الحسن
چون پیمبر رفت از دار جهان بعد از سفر
آتش کین شد به عالم شعله ور یابن الحسن
باب بیت مرتضی را ز آتش کین سوختند
کز شرارش سوخت از ما برگ و بر یابن الحسن
بود زهرا پشت در آن بی حیا در را شکست
فاطمه از ضرب در شد بی پسر یابن الحسن
فضّه را کردی طلب تا فضّه آمد پشت در
دید در خون غنچه اش را غوطه ور یابن الحسن
از فشار در نه تنها پهلوی زهرا شکست
بوسه زد بر سینه او میخ در یابن الحسن
تازیانه خورد اما از علی دل بر نکند
زین عمل شد نخل عصمت بارور یابن الحسن
در میان کوچه سیلی زد به روی مادرت
از ره کین ثانی بیداد گر یابن الحسن
نظرات شما عزیزان: